- پشته وند
شاخه ای نازک و منعطف که به جای طناب برای بستن علوفه و سرشاخه.، پشتیبان
معنی پشته وند - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چادری که از تور ریز یا پارچۀ بسیار نازک به شکل اتاقک می دوزند و روی زمین یا روی تختخواب برپا می کنند و درون آن می خوابند
آنچه از چوب یا سنگ یا خشت وگل در پشت دیوار شکسته درست کنند که دیوار نیفتد، کوله بار یا چیز دیگر که کسی بر پشت خود ببندد، پشت بست، مقداری خوراک که در مهمان خانه ها و چلوکبابی ها پشت سر خوراک اول برای کسی که هنوز سیر نشده بیاورند، آب یا غذای رقیق که پس از خوردن دارو بخورند
(مُ تَ /تِ رَ)
لغت نامه دهخدا
آلتی است نجاران را:
کردگارا مشته رندی ده جهان را خوش تراش
تا کی از قومی که هم ایشان و هم ما تیشه ایم.
انوری (دیوان چ سعید نفیسی ص 435).
و رجوع به مشت رند و مشت رنده شود
کردگارا مشته رندی ده جهان را خوش تراش
تا کی از قومی که هم ایشان و هم ما تیشه ایم.
انوری (دیوان چ سعید نفیسی ص 435).
و رجوع به مشت رند و مشت رنده شود
(تِ وَ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان واقع در 18هزارگزی شمال کوزران و یک هزارگزی راه فرعی سنجابی به جوانرود. دشت و سردسیر است. سکنۀ آن 80 تن است که مذهب تسنن دارند و به لهجۀ کردی تکلم می کنند. آب آن از چاه و قنات تأمین میشود. محصولش غلات، حبوب، صیفی و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد و در تابستان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
(پَ شَ / شِ بَ)
لغت نامه دهخدا
خانه ای از قماش تنک که محفوظ ماندن از نیش پشه را در آن خسبند. پشه دان. ستاره. ستار. (برهان). پشه خانه. کلّه. (منتهی الارب) (زمخشری). ناموسیه
(پُ بَ)
لغت نامه دهخدا
دیواری کوتاه در پی دیواری بلند برای نگاه داشتن آن از افتادن. بنائی پشت دیوار تا برپای ماند، مدد. معین. ردیف، ذخیره در سپاهی، طعام دوم که در چلوکبابی ها آرند کمتر از اوّلی. بار دوم چلوکباب در دکانهای چلوپزی. بشقاب دوم وسوم چلوکباب که پس از خوردن بشقاب اول آرند، در بازی ورق، ورقی که بر اعتبار ورقهای دیگر افزاید: پشت بندش آس است، متمم. مکمل. پشت بندش را نیاورد یعنی آنرا ناقص و ناتمام گذاشت
(اَ دَ سَ)
لغت نامه دهخدا
شده بند. (از آنندراج) (از انجمن آرا). بیننده و شنونده نگار. سرگذشت و داستان نگار. (یادداشت مؤلف). رجوع به شده بند شود
دیواری که پشت دیوار دیگر برای نگاهداری آن بنا کنند، آب یا شربت یا غذایی که پس از دارو یا شربت یا غذای اولی خورند و نوشند، مدد معین ردیف ذخیره (سپاه)، متمم مکمل: پشت بندش را هم بیاور، (بازی ورق) ورقی که بر اعتبار ورقهای دیگر افزاید: پشت بندش آس است -6 متعاقب
((~. بَ))
فرهنگ فارسی معین
وسیله ای از پارچه توری که برای جلوگیری از آزار پشه آن را با بندها یا میله هایی بر روی بستر نصب کنند
((~. بَ))
فرهنگ فارسی معین
هر آن چیزی که پشت دیوار شکسته قرار دهند تا دیوار نیفتد، آب یا شربت یا غذایی که پس از خوردن دارو بخورند، کوله بار، بلافاصله، بی درنگ
سمت پشت، از راه پشت سر، پشت بدن
تکیه گاه، نقطه ی اتکا، کمک، زیر و رو
کلون در، پشتوانه، پشت سرهم، پی در پی
عمل نگهداری از احشام به رسم چوپانی
دشتبان، نگهبان کشتزار